در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «پیله ام در کرم های ابریشم» به کارگردانی هادی عسکری

روایت قصه ای ساده در ساختاری پیچیده

نگاهی به نمایش «پیله ام در کرم های ابریشم» به کارگردانی هادی عسکری

روایت قصه ای ساده در ساختاری پیچیده

نمایش پیله ام در کرمهای ابریشم پس از شرکت در همایش نمایشهای اجتماعی آیینه برای حضور در سی و چهارمین جشنواره تئاتر استان اصفهان آماده میشود این نمایش روایتگر قصه ایست ساده اما در ساختاری پیچیده و معمایی

تئاتر آینه زندگیست اما آیا هنرمند میتواند  جریان عادی زندگی را با هدف به تصویر کشیدن یک موضوع اجتماعی در قالب یک ساختار زمانی کلاسیک به روی صحنه تئاتر ببرد ؟آیا این باز عادی سازی یک مسئله اجتماعی نیست ؟تاتراجتماعی سرشار از موقعیت‌های دراماتیکی است که در لحظه لحظه های زندگی آدم های معمولی جریان داردو حاصل موقعیتی ست دراماتیک که در اثر بوجود آمدن اختلال در روندی طبیعی از یک زندگی معمولی  حاصل شده است ،

تنها مصرف یک قرص صورتی به بهانه برطرف کردن سردرد های ناشی از سوال های بی جواب و چرا های تلخ بودن های نابجا و گفتمان های مکرر که تنها مسئله و مسئله ها را باز میکند و در نهایت هیچ فرمولی برای آن وجود ندارد .زیرا فاصله آدم های پشت دیوار سلول  انفرادی زندان ها با آدمهای متحیر آن سوی خیابان های شهر که آزادانه یک روز تکراری را به روزمرگی آغاز می کنند تنها یک لحظه است واین لحظه دقیقا زمان تصمیم گیری اشخاص بازی دربرابر یک کنش درنمایش است.

 نمایش پیله ام در کرم های ابریشم در تاریکی با صدایی مطمئن از آنچه قرار است مخاطب ببیند روایت را آغاز میکند  ساختار زمانی معمایی نمایشنامه لحظه لحظه های نمایشی  اثررا درگیر تکرار رویدادهای پیچیده می‌کند وجریان روند عادی یک زندگی معمولی را با اختلال مواجه می کند نمایشنامه نویس با برهم زدن قوانین سه گانه ساختار سنتی ارسطویی مخاطب را به سوی یک سوال سوق می دهد، انسان و اختیار.  هادی عسکری با ایجاد  ساختار حلزونی هوشمندانه  پایان مسئله را مشخص نمی کند وبا به تصویرکشیدن  شخصیت های نمایشنامه که عاجزانه تنها به قرص صورتی و خواب پناه می‌برند در حالی که نمی دانند چرا از حل مسئله خود عاجز هستند .برایا شخاص بازی این نمایشنامه  هر حرکتی  عبث و هر نیتی ،فالل بد ماجرا را رقم می زند. آرزوی  دیرینه انسان برای بازگرداندن زمان به عقب و تغییر رویداد حتی در این نمایش هم غیرممکن می‌شود و باز ماجرا طبق اراده و اختیار اشخاص بازی پیش نمی‌رود .انسان در برابر حل مسئله زمان عاجز است.
 در شیوه های اجرایی تئاتر پست مدرن اثر دچار عدم قطعیت می شود زیرا از قوانین علی و منطق داستانی تبعیت نمی کند و با ایجاد اختلال در مولفه های زملن و زبان نمایشی، مخاطب را با اتمسفری سراسر تردید شک و خلا مواجه می‌کند و در نهایت وی در حالی سالن نمایش را ترک میکند که میداند این پایان ماجرا نیست و در فضای چرائی کناف سردرگم و پیله های پیچیده رویداد های مکرر نمایشنامه در ذهن خود قلم به دست می گیرد تا مسئله بی جواب اثر را با زبان و فرمولی که خود می داند پیش ببرد. 
کارگردان نمایش پیله ام در کرم های ابریشم با انتخاب  شیوه اجرایی مناسب ،طراحی حرکات و میزانسن هارا دچار اختلال می کند و با بازگشت و تکرارحوادث نمایشنامه، تصاویری از انفصال زمانی در ساختار روایی را ایحاد می کند تا به پیچیدکی مسئله اجتماعی مطرح شده در نمایشنامه صحه گذارد و از عادی سازی رویدادهای اجتماعی حذر کند.

مسئله اجتماعی جزو همیشگی جامعه انسانی است و این رویداد ادامه دارد .ولزوما هنرمند بایستی شیوه های مناسب اجرایی برای پرهیز از بازعادی سازی طرخ مسائل اجتماعی را تجربه کند.