علیرضا موسوی دراماتورژ حاضر در همایش نمایشهای اجتماعی:
هر جا متوقف شدیم پرداخت به فرهنگ بومی ما را نجات داد
علیرضا موسوی بر این باور است: وقتی به تاریخ نگاه میکنیم چیزی که بهروشنی میتوان دید این است که هرجایی در جهان ادبیات دچار ناهمواریها و چالشهای ضدونقیض شده است همانجا بازگشت به خود، به فرهنگ و گذشتگان خود و از آنها نوشتن نجاتبخش بوده است
به گزارش خبرنگار ایران تئاتر در اصفهان، با یک بررسی اجمالی در حوزه نویسندگی در ایران خواهیم دید که ادبیات داستانی در سالهای پس از انقلاب، موفقیتهای قابل قبولی داشته است انقلاب نویسندگان خود را شناخت و نویسندگان آن آثار شاخصی را در تاریخ نویسندگی ایران ثبت نمودند اما این رشد و شکوفایی به دهههای بعدی تسری نیافت.
در میانه دهه هشتاد و اوایل دهه ۹۰ تا به امروز نویسندگی در ایران دارای رکود اساسی شده است بسیاری از منتقدان دهه نود را دهه انبوه تولید ادبیات داستانی ولی ضعیف میدانند در حوزه نمایشنامهنویسی علیرغم تلاشهای زیادی که طی سالهای اخیر جهت کشف و پرورش استعدادهای جوان در این زمینه شد ولی همچنان ضعف در حوزه نمایشنامهنویسی در کشور قابللمس است و به چشم میخورد. علیرضا موسوی یکی از فعالین این حوزه که در کارنامه خود هم تجربه سرودن شعر و داستان گویی را دارد و هم اینکه اینروزها در حال فعالیت در حوزه نمایشنامه نویسی است.
موسوی که متولد جنوب است در ابتدا با سرودن شعر فعالیت خود را آغاز و کمکم داستاننویسی را به شکل حرفهای دنبال کرد و امروز شاهد حضورش در جرگه نمایشنامهنویسان فعال هستیم.
با انتشار جدول اجراهای نمایشهای صحنهای همایش، «نمایشهای اجتماعی شاهینشهر» و مشاهده نام علیرضا موسوی در برخی از آثار بهانهای دست داد تا با این نویسنده جوان به گفتوگو بنشینیم؛ که در ادامه میخوانید:
در ابتدا بهتر است تکلیف خودمان و خوانندگان را روشن کنیم که اکنون با موسوی شاعر صحبت میکنیم یا موسوی نمایشنامهنویس؟
سؤالتان سؤال درست و مهمی است، شاید خیلیها بگویند مگر فرقی هم میکنم؟ بله فرق میکند چون اساساً هرکدام از حوزههای شعر، داستان و یا نمایشنامهنویسی تخصصی جداگانه است و جهان متفاوت خودش را دارد. نمیتوان گفت یک شاعر خوب میتواند یک نویسنده خوب باشد یا برعکس. دقیقاً مثالش را میتوان مثال فوتبال سالنی و فوتبال زمین بزرگ یا چمنی زد که هر دو یک ورزش هستند ولی بازیکنان تخصصی خودشان را دارند یا مثال بازیگر سینما و بازیگر تئاتر که هر دو بازیگرند ولی دنیایی متفاوت را تجربه میکنند
اما در مورد خودم، روزهای نخست که مینوشتم برایم به این صورت بود که از قبل میدانستم الآن چه میخواهم بنویسم و مشخص میکردم که بهطور مثال الآن که قلم روی کاغذ گذاشتم میخواهم داستان بنویسم؛ اما با گذشت زمان امروز واقعاً نمیتوانم از قبل مشخص کنم که مثلاً الآن میخواهم شعر بنویسم یا داستان.
قلم را که میگذارم بیاختیار آنچه درونم به آن نیاز دارد اتفاق میافتد آن دغدغههای ذهنی من آنچه درونم در حال ستیز است مرا به حرکت درمیآورد و باید دید به کجا میبرد حتی امروز زمان نوشتن را من تعیین نمیکنم هر زمان در من اتفاقی بیفتد بدون اینکه ارادهای در من باشد که بتوانم جلوی آن را بگیرم حرکت آغاز میشود و تمام درونیاتم به شکل کلمات روی کاغذ میآیند
از چه زمانی فهمیدید به این کار علاقه دارید و چه عاملی باعث قرار گرفتن شما در این مسیر شد؟
همه ما بیشک خاطراتی از کودکی داریم که برخی از آن خاطرات در روند زندگیمان تأثیرگذار بوده است. خاطرم هست اکثر اوقات زندگیام در کودکی خانه مادربزرگم بودم جون هر شیطنتی میخواستم انجام میدادم و کسی کاری به کارم نداشت مادربزرگم برای اینکه کنترلم کند مدام برایم قصه میگفت شاید یک قصه را دهها بار برایم تعریف کرده بود و هر بار با دفعات قبل فرق داشت هیچوقت قصههایش برایم تکراری و خستهکننده نبود او برای من میگفت و هر بار تغییرش میداد منم هم برای دوستانم تعریف میکردم و هر با قسمتی از آن را آنطور که دوست داشتم تغییر میدادم. امروز وقتی به دوران کودکی خود فکر میکنم بیشتر آن قصهها به خاطرم میآید تا بازیهای کودکانه. از همان زمانها جادوی قصهگویی مرا اسیر کرد اینکه میتوانستم یک قصه را هر طور بخواهم تغییر دهم و تعجب و شگفتی شنوندگان را میدیدم برایم لذتبخش بود ناگهان به خود آمدیم چهار دهه از زندگیمان گذشت
تا قبل از آمدنتان به اصفهان نمایشنامهنویسی را انجام نداده بودید چرا بهیکباره وارد این حوزه شدید؟
نه به یکمرتبه این اتفاق نیفتاد. قبلاً چند بار خواستم بنویسم حتی مینوشتم بعد که میخواندم میدیدم آنچه نوشتهام داستان است چون همانطور که گفتم جهان متفاوت خود را دارند وقتی اینجا آمدیم با محیط کوچکتری هم از لحاظ وسعت هم از لحاظ جمعیت روبهرو شدم اولین رفقایم تئاتریهای اینجا بودند. کمکم با بعضی از آنها سر تمرین تئاتر میرفتم و همزمان میخواندم هر نمایشنامه یا کتاب مرتبط با آن میدیدم امان نمیدادم کمکم بدون اینکه بفهمم دیدم دارم مینویسم.
وضعیت نویسندگی بهویژه نمایشنامهنویسی را این روزها چگونه میبیند؟
طی سالهای اخیر جوانان زیادی وارد این عرصه شدهاند که انصافاً خوب مینویسند قبول دارم تعدادشان بسیار کم است شاید باید به مسئله آموزش به شکل جدیتری نگاه کنیم. شاید عدهای بر این باور باشند که هنر نویسندگی یک هنر ذاتی ست بله بنده هم این حرف را قبول دارم ولی همین هنر ذاتی اگر تویم با آموزش و بهرهمندی از تجارب گذشتگان شود مسیر درستتری را میرود.جدا از مسئله مهم آموزش، باید به دغدغههای ذهنی و مشکلات پیش روی یک نویسنده هم نگاه کنیم موضوع مهم این است که امروز نمیتوانیم به نویسندگی به شکل یک شغل نگاه کنیم ازاینرو نویسنده برای امرارمعاش مجبور است پلهایی بزند مجبور است برای جشنوارهها بنویسد مجبور است سفارش شده برای تفکری خاص بنویسد اساساً مشکلات معیشتی نهتنها نویسندگان همه هنرمندان یک مسئله جدی است که مسئولان باید گامی اساسی در جهت حل این مشکل و رفع مسائل معیشتی هنرمندان بردارند مگر نویسندهای که امروز ذهنش درگیر گرفتاریهای زندگی روزمره است میتواند با آن ذهن چیز درستی بنویسد. انصافاً وقتی به این مسائل نگاه میکنیم میبینیم هنرمندان امروز ما واقعاً کار بزرگی انجام میدهند که هنوز ثابتقدم و پیوسته مشغول کار هستند .مسئله دیگری که امروز پیش روی نویسنده نوقلم است مسئله چاپ اثر است بهر جهت برای ارائه اثر در سطح گسترده باید به چاپ آن فکر کند. امروز حتماً باید کانال خودت را داشته باشی تا بتوانی اثرت را چاپ کنی از طرفی نشر امروز ما دارای دو تفکر خاص است و دوقطبی عمل میکند و نویسنده از هر طرف که بخواهد بنویسد خودش را کانالیزه کرده. شاید نویسند دغدغه پرداختن به فرهنگ بومی خود دارد شاید بخواهد در مورد دین و مذهب بنویسد شاید دغدغه دفاع مقدس را داشته باشد شاید کمدی دوست داشته باشد، باید آزاد و رها به درون خود گوش دهد و آنچه دوست دارد بنویسد
صحبت از آیین و سنت کردید خیلیها معتقد هستند جامعه ما یک جامعه سنتی ست که در حال عبور از آن به سمت مدرنیته است فکر میکنیم در چنین شرایطی پرداختن به آیینها و نوشتن از آنها جایی دارد؟
از ریشه با این حرف مخالفم و میتوانیم برسی کنیم وقتی به تاریخ نگاه میکنیم چیزی که بهروشنی میتوان دید این است که هرجایی در جهان ادبیات دچار ناهمواریها و چالشهای ضدونقیض شده است همانجا بازگشت به خود، به فرهنگ و گذشتگان خود و از آنها نوشتن نجاتبخش بوده است.
ما که از کشورهای امریکای لاتین سنتیتر نیستیم امروز نویسندگان بزرگی از آنها را میشناسیم که در جهان مطرح هستند وقتی آثارشان را میخوانیم میبینیم از فرهنگ خود وام گرفتهاند از گذشته خود الهام گرفتهاند و از خود مینویسند به خاطر همین اثری اصیل به جهان عرضه کردهاند. قبول دارم یکی از مشکلات اساسی نویسندگان جوان ما این است که نمیدانند باید روی دست نویسندگان غرب مثل همینگوی، ایبسن و... نگاه کنند یا روی دست فردوسی، خیام و ...به خاطر همین در یک نقطه ماندهاند. باور من این است هر جا در زندگی ماندیم به گذشته رجوع کنیم.
از همکاریتان با نمایش شرکتکننده در بخش صحنهای همایش نمایشهای اجتماعی این همایش بگویید؟
روزهای اول که به اصفهان مهاجرت کردم هنرمندان زیادی را نمیشناختم فقط اسم بعضی از هنرمندان تئاتر این استان را شنیده بودم این بود که حدود یک سال فقط کارهای آنها را دیدم هادی عسکری و نوع کارش و شیوه کاریاش را میپسندم بارها با او راجع به کارهایش صحبت کرده بودم وقتی متوجه شدم متن تمام آثارش را همزمان با تمرین نمایش و بیشتر بر اساس بداهه پیش میبرد و اساساً شیوه کاریاش یک شیوه کارگاهی است علتش را پرسیدم، پاسخی که دریافت کردم باعث شد به این فکر کنم برایش بنویسم عسکری اشاره به این موضوع داشت که متنی مناسب دغدغههای ذهنیاش نمیتواند پیدا کند و مجبور میشود به این روش کار کند و این شیوه کاری زمان زیادی و انرژی زیادی از او میگرفت هرچند به اعتقاد من نتیجه کار نتیجه اغلب موفق و بکری است وقتی با او در رابطه بااینکه متنی برایش بنویسم حرف زدم در مورد طرحی که در ذهنش بود و اینکه مقداری از آن را نوشته صحبت کرد... طرح را دوست داشتم گفتم اجازه بده ادامه را من بنویسم قبول کرد وای اعتراف میکنم او تمام متن را نوشته بود ... این شد که دراماتورژ نمایش «پیلهام در کرمهای ابریشم» را به عهده گرفتم و این روزها درگیر تمرین آن نمایش هستم.
قصه آن در مورد چیست؟
ازآنجاییکه این نمایش قرار است همینجا اجرا شود اجازه دهید لذت دیدن آن را کم نکنم فقط در همین حد بگویم کار متفاوتی از هادی عسکری خواهیم دید نمایشی با دو پرسوناژ. داستان مردی که ادعا میکنم تمام اتفاقات پیرامون خودش را قبلاً دیده است.
کار دیگری هم در دست دارید؟
بله یک نمایشنامه دارم که مدتهاست درگیر گرفتن مجوز آن هستم نمایشنامه «سلولهای خاکستری» را بازنویسی میکنم تا پس از دریافت مجوزهای لازم با یکی دیگر از دوستان شروع به کارکنیم.
میتوانید از قصه آن برایمان بگویید چون آنچه تا امروز از شما خواندهام بسیار قصه محور بوده است؟
بله درست میفرمایید شاید این به خاطر آن سالهایی باشد که داستان مینوشتم و اساساً قصهگویی را از کودکی دوست داشتم. قصه «سلولهای خاکستری»، در رابطه با انسانهایی ست که هویت خود را گمکردهاند و به دنبال آن میگردند زمان و مکان قصه مشخص نیست زن و مردی را میبینیم که در یک سلول در ناکجاآباد زندانیاند و کشیشی برای دیدن آنها میآید ...شاید این واپسین لحظات از زندگی آن دو باشد.
حرف آخر؟
تشکر میکنم به خاطر این فرصتی که در اختیارم قراردادید و آرزوی روزهای خوبی برای هنرمندان سرزمینم دارم آنها که با سختی این روزها کار میکنند و تمام دغدغه زندگی آنها هنر آنهاست